به میمنت و مبارکی، انشاالله به دل خوش. ما که بخیل نیستیم... خدا برای همه بسازه! آدم وقتی فکر میکنه یه خانواده دوباره دور هم جمع شدند در پوست خودش نمیگنجه. بالاخره آقازاده سابقا فراری به مام میهن بازگشتهاند و انشاالله به زودی زود جواب همه شایعه افکنان را خواهند داد. عجالتا متن اولین جلسه بازپرسی از ایشون رو در زیر بخوانید تا بعدا در جریان جلسات بعدی مشت محکم زدن در دهان شایعه افکنان قرار بگیرید. لازم نیست ذکر شود که تا حالا سابقه نداشته است یک رسانه بتواند به این سرعت متن بازپرسی از یک آقازاده (آنهم این آقازاده) را منتشر کند!
(ب مخفف بازپرس و م.ه.د.ی هم توالی چند حرف الفبای فارسی است که در اینجا از سر تصادف به برخی اشخاص اشاره دارد.)
ب: ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی اقامتی خوش در کشور باستانی ایران، خودتان را معرفی کنید.
م.ه.د.ی: درست صحبت کن...
ب:لطفا در صورت صلاحدید خودتان را معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر بابام هستم.
ب: دقیقتر معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر دوم بابام هستم. بابای من یکی از استوانههایی که بار را تحمل میکنندِ انقلاب است.
ب: عرض کردم خودتان را معرفی کنید نه پدرتان را.
م.ه.د.ی: اگر پدرم را معرفی کنم بیشتر به روند دادگاه کمک میکند!
ب: چرا تا این مدت خودتان را به دادگاه معرفی نکردید؟
م.ه.د.ی: نکِشید.
ب: چی؟
م.ه.د.ی: عشقم.
ب: خب چرا حالا معرفی کردید؟
م.ه.د.ی: چون کشید.
ب: عشقتان؟
م.ه.د.ی: نه، دستگاه قضایی. به زور مرا کشید تا اینجا! البته فشار دانشجویان و طلاب هم بی تاثیر نبود که به وقتش در خدمتشان خواهم بود!
ب: آیا از اتهاماتتان آگاهی دارید؟
م.ه.د.ی: زیاد است، کدومشون رو میگی؟
ب:یکی یکی شروع کنیم. قضیه استات اویل...
م.ه.د.ی: اونکه قضیهاش رو حل کردیم.
ب: قضیهاش چی بود؟
م.ه.د.ی: یه نفر رشوه داده بود که به سزای اعمالش رسید و توسط دولت بلژیک تنبیه شد.
ب: به کی رشوه داده بود؟
م.ه.د.ی: اون دیگه مهم نیست. مهم اینه که اون بابا تنبیه بشه و دیگه رشوه نده چون تا کسی نباشه که رشوه بده دیگه رشوه گیری هم به وجود نمیاد!
ب: ولی میگن مثل اینکه شما اونی بودی که...
م.ه.د.ی:اذیت کنی بابام رو صدا میکنم ها...
ب: شما فقط به سوال جواب بده.
م.ه.د.ی: بابا...
ب: خوب اگر دوست نداری جواب نده. ظاهرا شما پولشویی هم انجام میدادید.
م.ه.د.ی: مگه نظافت بَده. تو قرآن داریم که النضافط من العیمان!
ب: ولی اون پولها که مال شما نبوده.
م.ه.د.ی: تو قران نگفته که فقط نظافت اموال خود آدم جزو ایمانه، گفته؟
ب: ظاهراً اون پولها موقع شستن هم کمی آب میرفته.
م.ه.د.ی: اون رو دیگه باید از رئیس بانک مرکزی بپرسید که پول بیکیفیت چاپ میکنه!
ب:این وسط نقش شما چیه؟
م.ه.د.ی: بابا...
ب:خب، آروم باش. اون پولها رو که میشستید چی کار میکردید؟
م.ه.د.ی: پهن میکردیم تا خشک بشه.
ب: کجا؟
م.ه.د.ی: روی بند. بعضی از افراد فرهنگی -که سابقه وزارت هم داشتند- بودند که شلوارشون روی چند تا بند خشک میشد. ما هم میانداختیم تا کنار اونها خشک بشه.
ب: در اغتشاشات بعد از انتخابات چه کار میکردید؟
م.ه.د.ی: ما فقط نظاره میکردیم.
ب: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی هم برای اینکه خوب ببینیم مجبور بودیم از نزدیک نظاره کنیم.
ب: فقط؟
م.ه.د.ی: بعضی وقتها هم چون نمیتونستیم در آن واحد چند جا ساندویچ بخوریم، تعدادی رو میفرستادیم تا در صورت نیاز بعضی چیزها رو ببینند و بیایند برای ما تعریف کنیم.
ب: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی اوقات اون چیزهایی که باید اونها تعریف میکردند اتفاق نمیافتاد، بنابراین اول اونها رو انجام میدادند تا وقتی برای ما تعریف میکنند خدایی نکرده دروغ نگفته باشند!
ب: فقط؟
م.ه.د.ی: بابا...
ب: در مورد سایت جمهوریت چه مطلبی دارید که بفرمایید.
م.ه.د.ی: اولاً به اون حمزه کرمی بگید که من ...
ب: مودب باشید لطفاً.
م.ه.د.ی: اولاً که بنده خودم معیار ادبم. دوماً که آقا نه و آقازاده.
ب: چه فرقی میکنه؟
م.ه.د.ی: خیلی فرق میکنه. چون خیلی کارها از آقایون بر نمیاد ولی از آقا زاده ها بر میاد!
ب: مثلِ؟
م.ه.د.ی: مثل ساندویچ خوردن تو میدون هفت تیر وسط اغتشاشات!
ب: برگردیم به همون موضوع حمزه کرمی... ببخشید موضوع سایت جمهوریت.
م.ه.د.ی: بله. ما در آنجا اطلاع رسانی میکردیم.
ب: ولی میگن مثل اینکه شما اونجا به نظام تهمت و افترا میزدید و تخریبش میکردید.
م.ه.د.ی: کی میگه؟
ب: برای حفظ دهنشون نمیتونم اسم ببرم!
م.ه.د.ی: به هر حال دروغه.
ب: مدرکی هم دارید؟
م.ه.د.ی: بابا...
ب: ممنون که لطف کردید و بنده رو به حضور پذیرفتید.
م.ه.د.ی: برو که حسابی خسته هستم. نمیذارن گرد سفر از تن آدم بشینه!